خونه من ....

 

* یکی از کارهایی که وقتی سر کار هستم خیلی بهش علاقه دارم تماشای منظره ایه در پشت ساختمان شرکت . از پنجره اتاق وقتی به بیرون نگاه میکنی اولین چیزی که خودش رو نشان میده ساختمان بلندیه با سنگ طوسی و شیشه های مشکی ست که مربوط به یک شرکت مهندسی میشه . در کنای اون حیاط پشت یک هتل هست . در کنار هتل یک خانه قدیمی با نمایی خاص که شدیدا مورد علاقه منه . این خونه سابقا متروکه بود . مدتیه که مرتب و تمیز شده . وسایل  اضافی که تو حیاط خونه بود جمع آوری شده . درخت ها حرص شدند و باغچه اش دیگه زنده است . نمای ساختمان در وسط نیمه دایره ای داره که در دو طبقه دو ردیف پنجره داره . پنجرهایی با قاب چوبی و کرم رنگ . جلوی این نیمه دایره سیمانی یک ردیف پله است که به موازات این دایره به طبقه اول ختم شده . در کنار پله ها یک ورودی ست به زیرزمین این خونه . سیمان نمای ساختمان هم در اثر گذشت زمان دود هوا کاملا تیره شده . پشت این خونه نمای هتل اطلس به چشم می خوره . پنجره اتاق هاش همیشه بسته است و در تراسش هیچ وقتی کسی نیست . امروز دیدم یک کت به یکی از صندلی ها در تراس طبقه سوم آویزانه ... ( خنده ام میگیره از اینکه دوست دارم گاهی کسی پشت یکی از این پنجره ها باشه و من براش دست تکون بدم و اون هم پاسخ بده !!!  ) چون پنجره این اتاق شرکت به پشت ساختمانه همیشه در سایه است و نسیم خنکی رو هم به سمت داخل اتاق هدایت میکنه . صدای خبابان و عبور ماشین ها ضعیف شنیده میشه . جالبه که یک خروس هم هر از گاهی عرض اندام میکنه . تماشای این چند تا ساختمان و فضای ساکت و هوای متبوعش و خالی از تحرک و رفت و آمد اون یکی از مورد علاقه ترین کارهای منه . آرامش و سکوت خاصی در من ایجاد میکنه . و گاهی هم هیجان . بخصوص وقتی می دیدم اون خونه با نمای نیم دایره اش در حال تمیز و مرتب شدنه .

خیلی دوست دارم یک روز برم داخلش. علاقه خاصی به این خونه دارم . دوست داشتم مال من بود . روی تک تک پله هاش گلدان های شمع دانی می چیدم . و شاخه های یک تاک نمای خونه رو می پوشوند . پشت پنجره ها پرده های حریر سفید می زدم و به طرفین می بستم .

موزائیک های کف حیاط رو همیشه نم خورده نگه می داشتم . دور تا دور دیوارها گلدان می چیدم و اجازه می دادم یک عالمه پرنده به روی درخت بزرگ وسط حیاط لونه کنند . داخل خونه رو با صنایع دستی و سنتی تزئین می کردم . شمع دان های لاله بروی طاقچه می گذاشتم و گلیم به زمین پهن می کردم . یک گوشه دو تا پشتی می گذاشتم . روی میز یک رومیزی آینه کاری شده پهن می کردم . بروی دیوارش سه تار می زدم و یک قطعه پوست خطاطی شده . بروی میز هم یک گلدان قلم کاری شده مسی رنگ . درها رو بر می داشتم و به جاش آویزهای چوبی نصب می کردم . تو خونه ام تلویزیون نبود . جای یک گرامافون خالی . گرامافونی که مرا ببوس رو با صدای گل نراقی  بخونه .....                                                              

                                                 

نظرات 4 + ارسال نظر
امیر جمعه 26 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 11:44 ب.ظ http://totia.blogsky.com

سلام
این نوشته منو به یاد خاطرات گذشته برد وقتی خط به خط جلو می رفتم احساس می کرذم نشانیهایی که می دی من هم انجا را میشناسم بله روزهای زیادی وقتی جوانتر بودم ذر هتل اطلس اقامت داشتم و ان خانه قدیمی از پشت پنحره هتل دیده می شد یادش به خیر البته ان زمان مسکونی بود

قلندر یکشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 01:04 ق.ظ http://totia.blogsku.com

هر شاخ که از خانه برون ارد سر

در میوه ان نظر کند راهگذر

لیمویی یکشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 04:15 ب.ظ http://pacific.blogsky.com

دقیقا مثه علاقه ای که من به هتل بین المللی تهران دارم...همون که تو سیدخندانه و داغون شده! اون موقع که ایران بودم هر وقت از جلوش رد میشدم دلم میخواس برم توش....ای بابا!

زهــــره پنج‌شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 10:48 ب.ظ

منم که باید خوب بشناسی... همون که همیشه وقتی میای بهش سر بزنی از پنجره اتاقش یه نیم نگاهی هم به همون خونه میندازی!کلک حالا راستشو بگو تو اداره میای به من سر بزنی یا خونه قدیمی رو دید بزنی؟! یا شاید هم دنبال یه مسافر هتل اطلسی که براش دست تکون بدی؟!اشکال نداری لااقل به این بهانه ها روزی چند بار بیشتر میبینمت.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد