خودبین





تمام مزرعه از خوشه های گندم پر
و هیچ دست تمنا
دریغ سنبله ها را درو نخواهد کرد
دروگران همه پیش از درو
درو شده اند !!!

و یا

چه انتظار عظیمی نشسته در دل ما
همیشه منتظریم و کس نمی آید

چند روز پیش با دوستی صحبت میکردم . ازم پرسید دنیا دست کیه ؟ گفتم صاحاب نداره . آواره است . یه کاری کن شوهرش بدیم . گفت اتفاقا . صاحاب داره . اونم چه صاحابی . به این گردن کلفتی . گفتم همه حرف گردنشو می زنن . ولی نمیدونم چرا از ما قایمه . مگه دنیا جای قایم باشک بازیه ؟. گفت دیدن گردن چشم می خواهد . اکر ضعیف بود حتما عینک . اگر فیل به این بزرگی رو نمی بینی دلیل بر نبودنشه ؟؟ اگه صدای چشمه رو نمی شنویم پس آب نیست ؟؟ بریم به ایرادهای خودمون برسیم . انقدر  نق نزنیم . گفتم به خدا خسته شدیم . خوب چه کنیم ؟ گفت خستگی مون از اینه که فکر میکنیم دنیا رو فقط واسه ما ساختن . زیاد از حد به خود پرداختن باعث خستگی وحشتناکی میشه . گفتم قبول دارم باید تلاش کرد . ولی فکر نمیکنی اون گردن هم باید سری تکون بده . از آخرین سر تکون دادنش خیلی می گذره . ازش افسانه و قصه ساختن . بد جوری رنگش کردن . دیگه خودش دیده نمیشه . از اومدن آخری ۱۴۰۰ سال می گذره ها ؟؟؟ گفت حالا به من بگو تو از کجا اینقدر مهم شدی و بزرگ که بخواهد واسه تو کسی رو بفرسته ؟؟  این اهمیت و از کجا آوردی ؟؟ که العیاذ بالله برای تو پیغمبر بفرسته ؟؟ نق زدن . طلبکار بودن . عصبانی شدن همه از این میاد که فکر میکنیم مدار کائناتیم . از این خود بزرگ بینی لعنتی !!! گفتم تنهایم . وقتی ذهن از خدا تهی میشه از عشق به تنفر و از هستی به پوچی میرسه و غرق میشه در توهی از تنهایی . گفت تو از چی طلبکاری . اصلا حرف حسابت چیه ؟؟ بزار یه چیزی بگم راحتت کنم . احساس اهمیت کردن شخص رو سنگین . دست و پا چلفتی و خودبین میکنه . باید سبک بار و روان بود ....

... صدای کودک زاده ذهن من ....



4- گاهی دوست ندارم لبخند بزنم . حق ندارید من رو مجبور کنید . همتون به دورم حلقه زدید . از اینکه این صداهای مسخره رو در می آرید و من رو تا این اندازه تنزل می دید . عصبانی میشم . ابروهام رو به هم فشار می دم . به من نخندید . من لعبتک نیستم که به صدای شما بخندم و به قهرتون بخوابم . من از این صورتهای کج و کوله بیزارم ... از اینکه شما نمی فهمید من چه احساسی دارم دلم میگره . بغض میکنم و باز هم تو به سراغم می یایی . دستانت رو محکم می گیرم و به تو خیره میشم . پیشانیم رو می بوسی میگی هیچی نیست عزیزکم . بریم بخوابیم ....

 

5- گاهی دوست دارم گریه کنم . اونقدر که بمیرم . اون زمانهایی که شما دو تا هم با هم غریبه می شید . به چشمان غضب آلودتون نگاه میکنم و از دنیا بیزار میشم . صدای فریادهاتون مثل نعرهای شیرهای درنده ایی که من رو می ترسونن . من رو در خودم می کشند . تو برای پنهان کردن خودت من رو در آغوش می کشی و اون یکی دست عصیانش رو به من نشان میده . من موجود خود نخواسته ایی که محکومه به هستی جبر آلودی بس نفرت انگیز . گاهی دوست دارم انقدر اشک بریزم که بمیرم .... و تو هم به سراغم نیایی ....


هذیان ...

·         امروز فیلم آبی رو برای بار هزارم دیدم .

دو تا پوستر خریدم . یکی از سیمین دانشور در حالیکه روی یک صندلی نشسته و نگاه خاص و خیره کننده ایی داره . یکی هم عکس یک دختر بچه  است که رو یک قطعه سنگ نشسته و به تو خیره است . هر چی بیشتر نگاهش کنی پرحرف ترش می بینی .

دلم می خواهد از آدم های دور و برم جدا بشم . دور دور . تنهای تنها

نقاشی کنم

ساز بزنم

کتاب بخونم

و گاهی سیگار بکشم . کسی رو هم نبینم .

وقتی یک زن حامله است چقدر زشته . و چه چهره ابلهانه ای داره ....

از زنهایی که حرف نمی زنن خوشم میاد .

دوست دارم تنها باشم .

 وقتی تنهام آواز می خونم .

دوست ندارم هیچ مردی تو زندگیم باشه .

هنوز از تو متنفرم .

و بیزار

 مامان میگه وقتی منو باردار بوده هلو زیاد می خورده ....

سه روزه با پدرم حرف نمی زنم .

دیروز یک جعبه قلمو هدیه گرفتم . امروز براش یک جعبه رنگ . یک پالت و یک بوم خریدم .

عصری روش چند تا هلو کشیدم .

دوست ندارم بچه داشته باشم . شاید یه روز تو چشمام با غصه نگاه کنه . شاید هم یک روز ازم بپرسه چرا ؟؟ شاید هم دوستم نداشته باشه .

ولی اگه یک دختر داشتم اسمش رو می گذارم الدوز .

من مادرم رو دوست ندارم .

دیشب تا صبح بیدار بودم .

اول آرایش کردم و بعد مینیاتور کار کردم . طرح خوبی با مرکب زدم . حس کردم زنده ام .

موسیقی فیلم آبی رو دوست دارم .

اعصابم خیلی خورده . ولی فیلم آبی فیلم قشنگیه . فیلم پیانو رو هم خیلی دوست دارم .

فکر کنم حرف نزنم بهتر باشه

...

...

...

...

دوست دارم گریه کنم

...

...

...

...

از خانه من راه به میخانه دراز است

ای کاش از این خانه به میخانه دری بود

...

...

...

...

الهی حاضری چه جویم . ناظری چه گویم .

...

خداحافظ .

( آدرس این وبلاگم رو به کسی نداده بودم . چند وقت پیش بعضی متنهاش رو حذف کردم و آدرسش رو به دوستانم دادم . چند روز پیش آدرس اینجا رو به یکی از همکارام دادم . گفت این یکی که دیگه غمگین نیست . گفتم : نه . سبکش رو عوض کردم .... )