شب است و سکوت تاریک همه برون و درونمو پر کرده ست . نشسته ام و می نویسم . نمیدونم برای خودم یا برای کسانی که نمی دونن خودشونو و البته منو .
تیله ای جدا افتاده ام .
کودکی مفروض . به خطا و هوس آلود انداختمون به سمت چاله ای که ندیمه ها این گوشه حیاط کندند .
به امید که بی افتیم داخلش و مال اون بشیم که ببره بازی رو . اما واقعا این بازی مسخره رو از کی می خواهد ببره ؟ از کودکی دیگه ؟ از خودش ؟ یا از تیله هاش اصلا اون با کی بازی میکنه ؟ ...
شاید اونقدر مغروره که کسی رو بازی نمی گیره و فقط داره با چرکا و عرقای دستش حسابی روی کالبد شیشه ایشون نشست و خیسشون کرد و بوی گند عرقش عطر گلبرگای لطیف تیله ها رو کشت روی زمین به سمت چاله میندازه تا ببره بازی رو اما واقعا این بازی مسخره رو از کی میخواد ببره ؟ از کودکی دیگه ؟ از خودش ؟ یا از تیله هاش چه خواهد کرد تیله ای چون من نمی خواهد به بازی گرفته بشه ؟
که نمی خواهد گردونده و پرتاب بشه ؟ که نمی خواد تووی چاله بیفتد تا مال کسی بشه ؟ چه خواهد کرد تیله ای چون من که نمی خواهد اصلا تیله باشه ؟
که نمی خواهد جای کودک باشه
که نمی خواهد جای چالک باشه
که می خواهد هیچ باشه و در عین حال هر باشه و همه
که می حواهد نباشه اما باشه ....
که می خواهد باشه اما نباشه ....
....
این متن برای من هم ارسال شده بود . یه دست نوشته گنگ از یک حالت خاص . از یک روح به پرواز در آمده در خلائی عظیم از تنهایی . پروازی در سکوت . معراجی در نیستی . یا عصیانی به جبر بودن . هیچ نمی دانم . هیچ
salam , omidvaram khob bashin , web zibaiee darin , be manam sar bezanin , dar panahe aseman bye bye honey
salam aziz , omidvaram khob bahis , kheili khoshhal shodam ke be manam sar zadi , age eshkal nadare mikhastam web tun ra dar webam gharar bedam , dar panahe aseman bye bye honey
سلام خیلی سنگینه.با چند بار خوندن هم نمیشه حلش کرد.
منتها هر چیه از یه نفر تنهای تنها و نا امید از زندکی نوشته شده ولی به نظر من خوشبختی نتیجه بدست اوردن چیز های که نداریم نیست بلکه بیشتر شناخت و قدر دانی از چیز های است که داریم.
آپ کردم. یه سر بزن