گاهی گرسنه ام میشه . من رو در آغوش می گیری و من شروع به مکیدن میکنم. به تو چنگ می زنم . سرشار از حس بی مثالی هستم . با شتاب بیشتر می مکم . برای لحظاتی تصور میکنم به روی سبزه های تازه جوونه زده ایی می غلتم . بوی خاک نم خورده . بوی علف های تازه . طراوت گلهای وحشی . و صداقت آبهای روان . خودم رو به تو فشار میدم . آهنگ قلب تو سرود آبشارها . دلم می خواهد در بهشتم به رقص در بیام . دستانت رو بگیرم و به دور زندگی بچرخم . در ابرهای غوطه ور بشم . گاهی در آغوش تو احساس میکنم که به پرواز در آمدم . دور تا دورم رو هزاران کبوتر سفید گرفتند . همه با هم بال می زنیم . میان بادبادک های رنگی معلق در هوا می لولیم . ( بادبادک رفت بالا و قرقره از غصه لاغر شد ..... )* به تو خیره میشم . با شوق بیشتر به تو می چسبم و در آرام ترین خواب دنیا خودم رو رها میکنم .
· با اجازه آقا طیب
چه حس آرامش رو قشنگ توصیف کردی... واقعا یه مادر و فرزند چنین حسی رو خواهند داشت
سلام ساده جان....
ميدونی....حس قشنگيه اينکه بدونی يه نفر هست که تو مشکلاتت پيشت باشه...بغلت کنه...وقتی گشنته...سيرت کنه...تو بغلش بتونی پرواز کنی...در صورتيکه حتی نميتونی راه بری.....
سلام دوست نازنین
مطالب زیبا و جالبی داری
زیر باران باید رفت
واژه ها را باید شست
چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید
عشق را زیر باران باید دید
به کلبه ما هم سری بزن
همیشه شاد زی
سلام
زیباترین توصیف... عالی بود... مرسی
سلام من ذر مقابل انشا روان وشیوای تو نمی ذونم جی بنویسم فقط میگم دستت درد نکنه عالیه