ققنوس

ـ
 
من مرغ آتشم ـ

می سوزم از شراره این عشق سرکشم

چون سوخت پیکرم

چون شعله های سرکش جانم فرو نشست

آنگاه باز از دل خاکستر

بار دگر تولد من

آغاز می شود .


و من دوباره زندگیم را

آغاز می کنم

پر باز می کنم

پرواز میکنم
....

انتظار



دیده در راه کسی دارم من
که شباهنگامی
بی نصیب از مهتاب
روی زیبای خود از من گرداند
و به این بیدل میخانه نشین
خبر از‌ آمدنی باز نداد

دیده در راه کسی دارم من
که وجودش همه از درک غرور گل نیلوفر خود عاجز بود
و بدنبال شقایق ها رفت

.....

آبی خاکستری سیاه




در شبان غم تنهایی خویش
عابد چشم سخنگوی توام
من در این تاریکی
من در این تیره شب جان فرسا
زائر ظلمت گیسوی توام

.....

شکن گیسوی تو
موج دریای خیال
کاش با زورق اندیشه شبی
از شط گیسوی مواج تو
من
بوسه زن بر سر هر موج گذر می کردم
کاش بر این شط مواج سیاه
همه عمر سفر می کردم


سلام